دعا
دعا
 


خداوند هیچکس را جز به اندازه ی تواناییش تکلیف نمیکند ،

(انسان) هر کار (نیکی) را انجام دهد، برای خود انجام داده ؛
و هر کار (بدی) کند، به زیان خود کرده است .

(مومنان میگویند:) "پروردگارا! اگر ما فراموش یا خطا کردیم، مارا مؤاخذه مکن .
پروردگارا! تکلیف سنگینی بر ما قرار مده ،
آنچنان که (به خاطر گناه و طغیان) بر کسانی که پیش از ما بودند قرار دادی .
پروردگارا! آنچه طاقت تحمل آن را نداریم، بر ما مقدر مدار ؛
و آثار گناه را از ما بشوی ؛
ما را ببخش و در رحمت خود قرار ده .
تو مولا و سرپرست مایی ،
پس ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان ."

"آیه ی 286 سوره ی بقره"


ن : دوست خدا
ت : دو شنبه 28 ارديبهشت 1394
خدا برای بنده اش کافی است
   
 
توکل بر خدایت کن ،
کفایت میکند حتما ...
 
اگر خالص شوی با او ،
صدایت میکند حتما ...
 
اگر بیهوده رنجیدی ،
از این دنیای بی رحمی ؛
 
به درگاهش قناعت کن ،
عنایت میکند حتما ...
 
دلت درمانده میمیرد ،
اگر غافل شوی از او ؛
 
به هر وقتی صدایش کن ،
حمایت میکند حتما ...
 
خطا گر میروی گاهی ،
به خلوت توبه کن با او ؛
 
گناهت ساده میبخشد ،
رهایت میکند حتما ...
 
به لطفش شک نکن گاهی ،
اگر دنیا حقیرت کرد ؛
 
تو رسم بندگی آموز ،
حمایت میکند حتما ...
 
اگر غمگین اگر شادی ،
خدایی را پرستش کن ؛
 
که هر دم بهترینها را ،
عطایت میکند حتما ...
 
 
----------------------------------------------
سلام..
متاسفانه نمیدونم شاعر این شعر زیبا چه کسی هستن..
اگه کسی میدونه، لطف کنه و بگه که اسم شاعر رو هم ذکر کنم..
با تشکر.
 
بازم شرمندم بابت دیر آپ کردن..

ن : دوست خدا
ت : دو شنبه 28 ارديبهشت 1394
بدون شرح =شمار4

http://www.axgig.com/images/16635758495175564234.jpg


ن : دوست خدا
ت : یک شنبه 27 ارديبهشت 1394
بدون شرح =شمار3
افسران - مهم ترین عمل گناه نکردن است .تقوا یعنی گناه نکردن

ن : دوست خدا
ت : یک شنبه 27 ارديبهشت 1394
بدون شرح=شماره2

http://www.axgig.com/images/06750747951931211154.jpg


ن : دوست خدا
ت : یک شنبه 27 ارديبهشت 1394
بدون شرح=شماره1

http://www.axgig.com/images/61491945280703596546.jpg


ن : دوست خدا
ت : یک شنبه 27 ارديبهشت 1394
گفتگو با خــــــدا

در رویاهایم دیدم که با خدا گفتگو میکنم
خدا پرسید : پس تو می خواهی با من گفتگو کنی ؟
من در پاسخ گفتم :  اگر وقت دارید
خدا گفت : وقـت من بینهایت اسـت
پرسیدم : چه چیز بشر تو را سخت متعجب می سازد ؟
خدا پاسخ داد : کودکیشان
اینکه آنها از کودکیشان خسته می شوند و عجله دارند که بزرگ شوند و دوباره پس از مدتها آرزو می کنند باز کودک شوند
اینکه آنها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول بدست آورند و پولشان را از دست می دهند تا سلامتی از دست رفته را باز جویند
اینکه با اضطراب به آینده می نگرند و حال خویش را فراموش می کنند

بنابراین نه در حال زندگی می کنند نه در آینده


روی پـــــرده کعــبه
 
این آیه حک شده اســت:
 
نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــیمُ
 
و مـــن . . .
 
هنــــوز و تا همیشــه
 
به همین یک آیــه دلخــوشــــم:
 
 
” بندگانم را آگاه کن که من بخشندهی مهــــربانم !

 

 

ن : دوست خدا
ت : چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394
مرد صیاد ودخترش

 


مرد صیادی سه دختر داشت و هر روز یکی از آنها رو با خودش به کنار رودخانه میبرد تا در صید بهش کمک کنند و شب هنگام با سبدی پر از ماهی برمیگشت .


در حالی که در یکی از روزها صیاد با دخترانش غذا میخورد . بهشون گفت : ماهی تنها زمانی در تور صیاد میوفته که از ذکر خدا غافل بشه !

یکی از دختران گفت : آیا بجز انسان کسی به ذکر و تسبیح خداوند میپردازه ؟


صیاد : همانا همه مخلوقات خداوند به ذکر خداوند میپردازه ، و به این امر ایمان دارند که او خالق آنهاست .

دختر از حرف پدرش تعجب کرد و گفت : ولی ما صدای تسبیح اونا رو نمیشنویم ؟!

پدر تبسمی کرد و گفت : هر کدام از مخلوقات خداوند زبانی دارند که بوسیله آن بتونند با هم جنسشون ارتباط برقرار کنند و با همان نیز به ذکر خداوند میپردازند. 
و خداوند بر همه چیز قادر و تواناست .

فردا هنگامی که نوبت لیلی شد تا با پدرش به رودخانه بره ، تصمیم گرفت کار خاصی انجام بده 

پدر به کنار رودخانه رسید ،و شروع به صید کرد، در حالیکه دعا میکرد خداوند به اونها روزی بده .. و هر بار ماهی بزرگی میگرفت دختر کوچکش لیلی ماهی رو به آب بر میگردوند !!

نزدیک غروب بود ، و پدرش قصد بازگشت به خونه رو داشت . به سبد نگاهی کرد و دید خالیه ! در حالیکه بشدت تعجب کرده بود گفت :
ماهی ها کجاست - لیلی - چیکارشون کردی ؟

ليلى: اونارو به رودخونه برگردوندم .
پدر : چطور اینکارو کردی ، تو که دیدی چقدر برای بدست آوردنشون زحمت کشیدیم !؟

ليلى: پدر دیروز شنیدم که میگفتی : " ماهی تنها زمانی در تور صیاد میوفته که از ذکر خدا غافل بشه ! " 

منم دوست نداشتم چیزی که خدا رو ذکر نمیکنه وارد خانه مان بشه 

صیاد در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود گفت : آری دخترم تو راست میگی .

و با سبد خالی به منزل برگشت!!؟

در اون روز امیر شهر در حال بازرسی احوال مردم بود ، زمانیکه به در خانه صیاد رسید احساس تشنگی کرد ، درب منزل رو زد ، و ازشون خواست قدری آب بهش بدهند ..

خواهر لیلی آب رو به امیر داد ، امیر از آب نوشید ، خدا رو شکر کرد، سپس کیسه ای پر از سکه بهشون داد و گفت : 

دخترم این هدیه ای از طرف من به شماست ..

و امیر به راهش ادامه داد .. خواهر لیلی در رو بست ، و داشت از خوشحالی پرواز میکرد، 

مادر گفت:خداوند نعمتی بهتر از ماهی ها به ما ارزانی داشت!

ولیکن لیلی گریه میکرد ، و در این شادی با اونا همراه نشد . پس همگی تعجب کردند ، پدرش گفت :چه چیزی باعث شده گریه کنی -؟

ليلى: پدر جان این مخلوق خداوند انسان به ما نگاهی انداخت - در حالیکه از ما راضی بود - پس بدانچه او به ما عطا کرد خشنود و راضی گشتیم ، حال بدین فکر کن اگر خالق این انسان به ما نظر کند در حالیکه از ما راضیست ... |؟ 

پدر از صحبت دخترش بیش از دینارهای بدست آمده خوشحال شد و گفت : 

بی شک حمد سو ستایش از آن خداست که در منزل من شخصی را قرار داد تا ما را به یاد فضل و بزرگی او بیاندازد            

 



ن : دوست خدا
ت : چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394
تولد دیگر

داشتم سریال تولدی دیگر رو از شبکه تماشا میدیدم 

چقدر دلم می خواست منم می تونستم مثل فروغ همه چیز رو جبران کنم 

کاش می تونستم قیافه ام رو هم تغییر بدم 

چقدر سخته آدم از گذشته ی خودش شرمنده باشه از خودش شرمنده باشه

خدایا چه طوری جبران کنم این گذشته ی پر از گناه رو ...


ن : دوست خدا
ت : چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394
خدایا ممنون

سلام 

این روزا همچنان حالم خوبه دارم بهترم میشم 

با اصرار خودم قرار شده یه روز در میان روزه بگیرم 

دیروز روزه بودم زیاد اذیت نشدم 

حس خوبی دارم 


ن : دوست خدا
ت : چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394
حلالم کن
با دلت بازی کردم ...

می دانم روزی با دلم بازی خواهد شد ...

حلالم کن ...

کاش هیچ گاه متولد نشده بودم ...

خدایا بازم منو ببخش ...

شرمنده ام ...


ن : دوست خدا
ت : چهار شنبه 23 ارديبهشت 1394
خاطره حجت‌الاسلام قرائتی از پاسخ یک شیعه به شبهه وهابی
 

 


 


آن ﻭﻫﺎﺑﯽ که ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺷﯿﻌﻪ ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻨد؛ ﯾﮏ ﻗﻠﻢ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﮔﻔﺖ ﺑﺒﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﻗﻠﻤﻪ، ﺁﯼ ﺷﯿﻌﻪ‌ﻫﺎ


ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﻗﻠﻢ ﺭﻭ ‌ﻣﯿ‌‌‌‌ﻨﺪﺍﺯﻡ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺷﻤﺎ ﻣﯿﮕﯿﺪ ۴ ﺗﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ،


ﺍﯼ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻗﻠﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ؛ ﻧﺪﺍﺩ!


ﺍﯼ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﯾﻦ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ؛ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ؛ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ؛ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺯﻫﺮﺍ؛ ﻗﻠﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ؛ ﻧﺪﺍﺩ!

ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﻨﺎ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻦ ﯾﮏ ﻗﻠﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻥ ﭘﺲ ﭼﻄﻮﺭ ﺷﻤﺎ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﻣﯿ‌‌‌ﺸﯿﺪ؟


ﺍﯾﻨﺎ ﻣﺮﺩﻥ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﭻ ﻗﺪﺭﺗﯽ ﻧﺪﺍﺭﻥ، ﯾﮏ ﻗﻠﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻧﺪﺍﺩﻥ.


ﺷﯿﻌﻪ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ ﺧﺐ ﻗﻠﻢ ﺭﻭ ﺣﺎﻻ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ، ﺍﯾﻦ ﺷﯿﻌﻪ ﻫﻢ ﻗﻠﻢ ﺭﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺯﻣﯿﻦ و گفت:


ﯾﺎلا، ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻗﻠﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﺪﻩ! و اتفاقی نیفتاد.


شیعه هم رو کرد به وهابی و گفت: ﺩﯾﺪﯼ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺩ، پس با منطق شما ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻣﺮﺩﻩ!


ﻣﮕﻪ ﻫﺮﮐﺲ ﺯﻧﺪﻩ ﻫﺴﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﻮﮐﺮ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻪ؟


 

 


ن : دوست خدا
ت : دو شنبه 21 ارديبهشت 1394
حجاب
     

 


ن : دوست خدا
ت : دو شنبه 21 ارديبهشت 1394
نزدیک
       

 


ن : دوست خدا
ت : دو شنبه 21 ارديبهشت 1394
دعا برای خوشبختی جوون ها
       

 


ن : دوست خدا
ت : دو شنبه 21 ارديبهشت 1394
بندگی
       

 


ن : دوست خدا
ت : دو شنبه 21 ارديبهشت 1394
خدا
 

ن : دوست خدا
ت : یک شنبه 20 ارديبهشت 1394
محبت

ن : دوست خدا
ت : یک شنبه 20 ارديبهشت 1394
لذت اخرت
 

ن : دوست خدا
ت : یک شنبه 20 ارديبهشت 1394
شعر
 

شعری از رقیم :

  بجای درد هایت.... زخمهایت را...شمردیم.

                                              تویی یوسف ولی ما مثل گرگیم...

  به چاه غفلت افکندم حسین را

                                               اسارت برده ام من زینبین را

    حسین من نبودی تشنه آب

                                            تو هستی تشنه اندیشه ناب....


ن : دوست خدا
ت : یک شنبه 20 ارديبهشت 1394
نماز جماعت
 

ن : دوست خدا
ت : یک شنبه 20 ارديبهشت 1394
پاکی
 

ن : دوست خدا
ت : یک شنبه 20 ارديبهشت 1394
بهترین کاسب قرن
 

در ضلع شرقی مسجد جامع بازار تهران، دکان غذاخوریی بود که بالای پیشخوان دکانش نوشته بود؛ "نسیه و پول دستی داده میشود، به قدر قوه..."

و هر وقت کودکانی که برای بردن غذا برای صاحبکارشان می آمدند، را می دید ... لقمه ای چرب و لذیذ از بهترین گوشت و کباب و ته دیگ زعفرانی درست میکرد و خود با دستانش بر دهان آنها میگذاشت و می گفت مبادا صاحبکارش به او از این غذا ندهد و او چشمش به این غذا بماند و من شرمنده خدا بشم...

او بهترین کاسب قرن حاج میرزا عابد نهاوندی بود معروف به "مرشدچلویی" پیر مردی بلند قامت با چهره ایی بسیار نورانی و خوشرو و با محاسنی سفید...
خدا رحمتش کنه...
چقدر در این دوره نیاز داریم به اینجور انسانها...


ن : دوست خدا
ت : یک شنبه 20 ارديبهشت 1394
استجابت دعا

ن : دوست خدا
ت : یک شنبه 20 ارديبهشت 1394
خدای مهربان
     

 

مهربونیِ خدا رو ببین!

♥●•٠·˙
روزی پیامبر اکرم ص خطاب به خداوند عرض کرد ؛
◄【 پروردگارا !
روز قیامت ، هنگام محاسبه اعمال، جلوی دیدگان انبیاء و مردم آیین های دیگر، اُمت من را حسابرسی مکن!
مبادا به سبب اعمال بدشان،جلوی همه آبرویشان برود!
طوری به حساب آنها برس ، که فقط من از آن آگاه شوم و تو! 】►

خدای مهربان فرمود:
◄【 ای حبیب من!
من از تو، نسبت به بندگانم مهربان ترم!
طوری اعمال آنها را حسابرسی میکنم که حتی تو هم از آن با خبر نشوی! 】►

•/ برگرفته از کتاب 515 حدیث قدسی /•

◆◆◆

┘◄ حالا شاید طور دیگه‌ای بگیم، یا ارحم الراحمین...
✔ خدایا منو ببخش که جواب مهربانی هایت را با گناه میدهم...


ن : دوست خدا
ت : یک شنبه 20 ارديبهشت 1394
یا علی
 
بهم گفت بابام یادم داده وقتی زمین خوردم یا علی بگم و بلند شم
گفتم بابای من هم بهم یاد داده یا علی بگم تا زمین نخورم
سلامتی همه ی بابا هایی که یا علی گفتن رو یاد بچهشون دادن تا هیچوقت احساس زمین خوردن و نا امیدی نکنه صلوات.
·٠•●✿ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ✿●•٠·˙
عجب روایت زییایی
هفت امتیازی که خداوند به محبان علی(ع)اعطا کرده است.
جابربن عبدالله انصاری میگوید:
روزی نزد رسول خدا(ص)بودم،که پیامبر صورتش را به سوی علی گردانید و فرمود:
ای ابوالحسن! آیا به تو مژده‌ای ندهم؟
عرض کرد آری ای پیامبر خدا. پیامبر(ص) فرمود:
این جبرئیل است که از جانب خداوند عزّ و جلّ به من خبر می‌دهد
که به دوستدار و شیعه تو هفت خصلت داده است:
◄نرمی با او هنگام مردن،
◄همدم داشتن در تنهایی،
◄نور در تاریکی،
◄امنیّت هنگام ترس،
◄برابری کفه میزان اعمال،
◄گذر از صراط
◄وارد شدن به بهشت هشتاد سال پیش از ورود دیگر مردمان.

ن : دوست خدا
ت : یک شنبه 20 ارديبهشت 1394
نماز


ن : دوست خدا
ت : یک شنبه 20 ارديبهشت 1394
شفاعت
 شفاعت
       

 


ن : دوست خدا
ت : یک شنبه 20 ارديبهشت 1394
لطیفه
 

گویند در مجلس یکى از سلاطین طبقى خرما نهاده بودند.

مجنون شیرین کلام وارد شد و گفت : اى امیر این چیست ؟

امیر دانه اى به سویش افکند، گوارا بود.

گفت : اِذا اَرسَلنا اِلَیهِم اِثنَینِ.

امیر دانه دیگر به او داد.

مجنون گفت : فَعَززنا بِثالِثٍ

امیر دانه سومى را به او داد.

گفت : فَخُذ اَربَعَةً مِنَ الطَّیرِ

امیر چهارمى را هم به او داد.

گفت : وَ یَقُولُونَ خَمسَةٌ وَ سادِسُهُم کَلبُهُم

امیر پنجمى را به او عطا نمود.

گفت : خَلَقنا السَّمواتِ وَ الاَرضَ وَ مابَینَهُما فى سِتَّةِ اَیامٍ

امیر ششمین دانه خرما را به وى مرحمت کرد.

گفت : الَّذى خَلَقَ سَبعَ سَمواتٍ طِباقًا و دانه هفتم را گرفت .

گفت : وَ اَنزَلَ لَکُم مِنَ الاَنعامِ ثَمانِیَةَ اَزواجٍ و دانه هشتمى را اخذ نمود.

گفت : وَ کانَ فى المَدینَةِ تِسعَةُ رَهطٍ و دانه نهمى را دریافت کرد.

گفت : تِلکَ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ و دهمین دانه را از آن خود ساخت .

گفت : اِنى رَاَیتُ اَحَدَ عَشَرَ کَوکَباً و یازدهمین دانه را تصاحب کرد.

گفت : اِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللهِ اِثنى عَشَرَ شَهرا و دوازدهمین را هم گرفت .

گفت : اِن یَکُن مِنکُم عِشرُونَ صابِرُونَ سلطان عدد را به بیست رساند.

گفت : یَغلِبُوا مِاءَتَینِ امیر فرمان داد، همه طبق را در اختیار او بگذارند.

گفت : اگر چنین نمى کردى ، برایت مى خواندم : فَاَرسَلنا اِلى مِاءَةِ اَلفٍ اَو یَزیدُون

 


ن : دوست خدا
ت : یک شنبه 20 ارديبهشت 1394
لطیفه

فضولیش به من نرسیده است

به بخیلی گفتند: چرا به فقرا نان نمیدهی؟بخیل در جواب این آیه را خواند: )انطعم من لو یشاء الله اطعمه)ایا مالی را اطعام کنیم که اگر خدای خواست او را اطعام میکرد؟(سوره; یس،آیه; 47)پس خدا خواسته است تا آنها گرسنه باشد.یعنی این ها بندگان خدایند،اگر خدا میخواست خودش سیرشان میکرد. فضولی به من نرسیده است.

نادان ترین قوم

روزی معاویه به یکی از اهالی قوم سبا گفت: خویشان تو چقدر نادان بودند که یک زن(بلقیس) برآنها حکومت میکرد.آن مرد گفت: نادان تر از خویشان من،اقوام تو بودند که وقتی پیامبرشان آنها را به حق فرا خواند،گفتند: )اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء او ائتنا بعذاب الیم)؛بارخدایا اگر این از جانب تو و حق است،بر ما از آسمان بارانی از سنگ ببار یا ندایی دردناک بر ما بفرست و نگفتند،بار خدایا،اگر او به حقیقت از جانب توست،پس ما را هدایت کن.

معاویه با شنیدن این سخن ساکت شد.


ن : دوست خدا
ت : یک شنبه 20 ارديبهشت 1394
لطیفه قرانی

شخص ثروتمندی خواست بهلول را در میان جمعی به مسخره بگیرد. به بهلول گفت: هیچ شباهتی بین من و تو هست؟
بهلول گفت: البته که هست.
مرد ثروتمند گفت: چه چیز ما به همدیگر شبیه است، بگو! بهلول جواب داد: دو چیز ما شبیه یکدیگر است، یکی جیب من و کله تو که هر دو خالی است و دیگری جیب تو و کله من که هر دو پر است.!

 


ن : دوست خدا
ت : یک شنبه 20 ارديبهشت 1394
اتش نگرفتن عکس امام

به گزارش صاحب نیوز : قبل از این که به خدمت سربازی بیایم کارگر ساده و غیر رسمی سازمان مسکن در بغداد بودم. در روز کارگرسال ۱۹۸۲ اتفاق افتاد. آن روز در بغداد راهپیمایی و تظاهرات کارگری بود. مسیر تظاهرات به استادیوم ملی که ما به آن الشعب می‌گوییم ختم شد. و در انجا هم مراسمی تدارک دیده شده بود که یکی پس از دیگری اجرا می شد. این استادیوم ورزشی در بغداد است و نزدیک آن خانه‌های سازمانی افسران ارشد قرار دارد. آن روز استادیوم مملو از جمعیت بود. دسته‌های کارگری با پلاکاردها و تابلوهای فراوانی در استادیوم به چشم می‌خوردند ازدحام جمعیت آنقدر زیاد بود که جایی برای نشستن نبود. یکی از مراسمی که باید اجرا می‌شد و همه منتظر آن بودند سوزاندن عکس مقوایی انورسادات و امام خمینی بود. این دو عکس مقوایی را وسط زمین چمن آوردند. ابتدا عکس سادات را جلوتر آوردند و یک بطری بنزین روی ان ریختند و به آتش کشیدند. استادیوم از غریوشادی و هیاهو یکپارچه شور و هیجان شد. بعد از اینکه عکس سادات در میان هیاهوی تماشاگران سوخت عکس مقوایی امام خمینی را آوردند و یک بطری بنزین روی آن ریختند. مامور آتش زدن عکس کبریت را روشن کرد و زیر عکس برد، ولی آتش نگرفت، دوباره کبریت دیگری روشن کرد. باز هم آتش نگرفت، بارسوم کبریت را روشن کرد ولی فایده‌ای نداشت. این عمل چند بار تکرار شد چند نفر از بعثی‌ها با عجله دویدند و هرکدام فندک خودشان را روشن کردند باز بی فایده بود. عکس آتش نمی‌گرفت. استادیوم در سکوت عجیبی فرورفته بود. کسی از جایش تکان نمی‌خورد. بعثی‌های وسط میدان عجولانه سعی کردند هر طور شده عکس را به آتش بکشند ولی آتش نگرفت که نگرفت.

امام خمینی

بالاخره مغموم  و مفتضح عکس سالم را از میدان خارج کردند و بلافاصله برنامه بعدی شروع شد. نعیم حداد رئیس مجلس عراق و عده ای از نمایندگان و مقامات کارگری در آنجا بودند و با چشم خودشان این معجزه را دیدند. وقتی از استادیوم بیرون آمدیم مردم درباره این معجزه کمتر حرف می‌زدند. می‌ترسیدند متهم به طرفداری از امام خمینی بشوند و برایشان دردسر درست شود. وقتی شب به خانه آمدم خواستم حادثه را برای پدرم شرح دهم. او گفت خودش در تلویزیون بهتر از آنهایی که در استادیوم بودند دیده است. گفتم چطور؟ گفت دوربین تلویزیون همراه شعله کبریت به طرف عکس امام می‌آمد وقتی کبریت خاموش می‌شد دوربین جمعیت را نشان می‌داد و باز دوباره کبریت روشن را و دوباره جمعیت را .

چندین بار این عمل تکرار شد. معلوم بود که فیلمبردار مستاصل شده و نمی‌داند سکوت جمعیت را نشان دهد یا آتش نگرفتن عکس امام خمینی را. اتفاقا آن شب یکی از زنهای فامیل به خانه ماآمده بود او قبلا نسبت به امام خمینی فحاشی می‌کرد و پدرم او را منع می‌کرد بعد از دیدن گزارش تلویزیون به خانه ما آمده بود تا از پدرم عذرخواهی کند. من در واقع حادثه‌ای از جبهه ندارم چون بیش از یک شب در جبهه نبودم و این چند ماهی که خدمت کردم در پشت جبهه بود ولی همان شب که عملیات رمضان می‌خواست شروع شود یکی از سربازها که فامیل فرمانده گردان بود به پشت جبهه منتقل شد و مرا به جای او به خط مقدم فرستادند.

 


ن : دوست خدا
ت : یک شنبه 20 ارديبهشت 1394
«شعر امام زمان»

«شعر امام زمان»

 

اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري

کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟

چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي

اي آنکه در حجابت درياي نور داري

من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟

برعکس چشمهايم چشمي صبور داري

از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما

کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟

در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت

کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟


ن : دوست خدا
ت : پنج شنبه 17 ارديبهشت 1394
شعر

 

در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی

من ظهور لحظه ها را می شمارم تا بیایی

خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری

در مسیرت جان فشانم، گل بکارم، تا بیایی . .

http://www.eshghentezar.com/imgcenter/uploads/1349526098.jpg

ن : دوست خدا
ت : سه شنبه 15 ارديبهشت 1394
ذکر

شنبه:یا رب العالمین

یکشنبه:یا ذاالجلال والاکرام

دوشنبه:یا قاضی الحاجات

سه شنبه:یا ارحم الراحمین

چهارشنبه:یا حی و یا قیوم

پنجشنبه:لا اله الاالله الملک الحق المبین

جمعه:اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

هرکدام صد مرتبه


ن : دوست خدا
ت : سه شنبه 15 ارديبهشت 1394
یا جواد الائمه

غربت هیچ کسی مثل تو مولا نشود

گره بی کسی تو به خدا وا نشود

نیست یک خواهر غمدیده پرستار شما

هیچ کس همقدم زینب کبری نشود

به لب تشنه ی تو آب گوارا نرسید

مقتلت گر چه به جانسوزی صحرا نشود

پسر ضامن آهو، تو جوانمرگ شدی

مثل تو هیچ کسی وارث زهرا نشود

جگر سوخته از زهر تو را طعنه زدند

جگر سوخته با خنده مداوا نشود

قدرت زهر چه بوده که ز پایت انداخت

گفت با خنده دگر ابن رضا پا نشود

جان فدای پسرت حضرت هادی که سه روز

دید تشییع تن خسته مهیا نشود


ن : دوست خدا
ت : سه شنبه 15 ارديبهشت 1394
شعر

آنجا که علی واسطه ی فیض خداست

برغیر علی هر که کند تکیه خطاست

با مدعیّان کور باطن گوئـیـد

آنجا که خدا هست و علی نیست کجاست؟


ن : دوست خدا
ت : سه شنبه 15 ارديبهشت 1394
شعر
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
 

ن : دوست خدا
ت : سه شنبه 15 ارديبهشت 1394
حجاب


ن : دوست خدا
ت : سه شنبه 15 ارديبهشت 1394
برای سلامتی آقا امام زمان صلوات


ن : دوست خدا
ت : سه شنبه 15 ارديبهشت 1394
اخرین مد


ن : دوست خدا
ت : پنج شنبه 10 ارديبهشت 1394
ن : دوست خدا
ت : پنج شنبه 10 ارديبهشت 1394
آمدن یا نیامدن

دعا پشت دعا

 


             برای آمدنت،

 

 

گناه پشت گناه

 

 

           برای نیامدنت

 

 

دل درگیر میان این دو انتخاب

 

 

کدام آخر؟

 

 

آمدنت یا نیامدنت؟!

 

 

 


ن : دوست خدا
ت : پنج شنبه 10 ارديبهشت 1394
السلام علیک یا ابا صالح المهدی ادرکنی «عج»

 

السلام علیک یا ابا صالح المهدی ادرکنی «عج»

 

دیگر شده ام دچار وسواس، بیا

بد جور به عصر جمعه حساس، بیا

گفتی به عموی خود ارادت داری

این بار قسم به دست عباس، بیا ...


ن : دوست خدا
ت : پنج شنبه 10 ارديبهشت 1394
هوا داران امام زمان

روزی هزار بار دلت راشکسته ام

بیخود به انتظار وصالت نشسته ام

 

هربار این تویی که رسیدی و در زدی

هربار این منم که در خانه بسته ام

 

هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولی

هم عهد خویش هم دلت راشکسته ام


ن : دوست خدا
ت : پنج شنبه 10 ارديبهشت 1394

http://nasr19.ir/wp-content/uploads/2011/11/23.jpg

از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟

بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام
بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟

اشهد ان لا...شهادت اشهد ان لا ...شهید
محشر الله الله است می دانی چرا؟

یک بغل باران الله الصمد آورده ام
نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟

راه عقل ازآن طرف راه جنون از این طرف
راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟

از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست
فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟

از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید
انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟

از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد
باز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟


ن : دوست خدا
ت : چهار شنبه 9 ارديبهشت 1394

 


ن : دوست خدا
ت : چهار شنبه 9 ارديبهشت 1394

گفتگو با یک نو‏شیعه آمریکایی

 

در میان روزهایی که می‏گذرد شرمساریم اگر حق بندگی خدا را به جای نیاوریم و آن وقت بی‏دوست چه بی‏پناهیم ما. آن چه در پی می‏آید گفتگوی ابنا با "ملودی بیکر" نوشیعه‏ای از آمریکا می‏باشد. وی از کسانی است که چشمان خود را بر روی حقایق عالم نبسته و با توکل بر خدا با حقیقت اسلام آشنا گشته است.

 

 

 

ابنا: لطفاً خودتان را معرفی کنید.

بنده فاطمه دهدشت هستم که البته اسم آمریکایی من ملودی بیکر می‏باشد. متأهل و دارای دو فرزند به نام‏های هادی 17 ساله و سارا 15 ساله می‏باشم.

 

 

 

 

ابنا: در حال حاضر در ایران مشغول چه کاری هستید؟

بنده استاد دانشگاه امام صادق علیه السلام می‏باشم و بسیار خوشحال هستم که در یک کشور اسلامی ـ انقلابی به حقیقت اسلام و اهل بیت علیهم السلام رسیده‏ام و می‏توانم در این کشور معنای آزادی الهی و حقیقی را درک نمایم.

 

 

 

 

ابنا: از گذشت? خودتان برایمان بگویید.

بخشی از خاطرات نخستین من در مورد انقلاب اسلامی مربوط به امام خمینی محبوب قدس سره الشریف می‏باشد. وقتی در مورد انقلاب اسلامی می‏اندیشم، ویژگی خاص و منحصر به فرد بودن آن به ذهنم خطور می‏کند و اهمیت نقش رهبری ایشان در انقلاب اسلامی و وقتی به امام خمینی می‏اندیشم، صلح و آرامش برایم تداعی می‏گردد.

خاطرات دیگر من پیرامون ملت شجاع ایران است و اینکه چگونه در جریان انقلاب متحد شدند و یکدیگر را حمایت کردند. برای من به عنوان یک مسلمان آمریکایی، انقلاب اسلامی درهای بسیاری را در جهت هرچه بهتر و بیشتر شناختن اسلام و فهمیدن این مسئله که اسلام آزادی حقیقی است برخلاف آنچه که در غرب دموکراسی خوانده می‏شود، برایم گشود.

 

 

 

ابناانقلاب مردم ایران را چگونه ارزیابی می‏کنید؟

من گمان می‏کنم که اگر ملت ایران بتوانند حقیقت قدرت و عظمت خود را در مقابل غرب به نمایش بگذارند، شاید سایر کشورها نیز با الگوبرداری از انقلاب ایران اقدام مشابهی را انجام داده و من خوش‏بین هستم که در آینده چنین خواهد شد و حکومت‏های اسلامی بیشتری را در سراسر جهان خواهیم داشت.

 

 

 

ابنا: به نظر شما فرق زنان ایرانی و غربی در چیست؟

بنده معتقدم که زنان ایرانی در مقایسه با زنان غربی از آزادی حقیقی برخوردار هستند. اگر چه امروزه بسیاری از آنها آنرا درک نمی‏کنند، ولی در آینده این مسئله را خواهند فهمید.

با داشتن تجرب? اندکی در ایران و آمریکا می‏توانم بگویم که آزادی و احترام موجود در ایران حقیقی است و برخلاف جو حاکم در آمریکا که در آنجا چون من به خدای واحد و بلاشریک اعتقاد داشتم و حجاب را زینت خود می‏دانستم، تروریست خطاب می‏شدم.

من آزادی در ایران را مدیون و منتسب به انقلاب اسلامی می‏دانم و معتقدم که انقلاب اسلامی به زنان سراسر جهان فرصت‏های بیشتری برای شکوفایی داده و نیز احترام و ارزش لازم را به اندیشه‏های آنان قائل شده است و فکر می‏کنم که زنان ایرانی با ایمان، توان و حمایت خود، از مردان در راستای تلاش و کوششان در مسیر انقلاب پشتیبانی کردند.

من بسیار مغرورم به ملت ایران به خاطر اینکه سرانجام در مقابل دولت آمریکا در جریان انقلاب و شاه ایستادگی نمودند و دیگر ظلم و ستم آنان را تحمل نکرده و شکستشان دادند.

 

ابنا: چه آرزویی برای کشور ایران دارید؟

امیدوارم که ایران همچنان به پیشرفت و توانمند شدن ادامه دهد و در کلی? عرصه‏ها به ویژه پزشکی و استفاد? صلح‏آمیز از انرژی هسته‏ای به رشد چشمگیری برسد و می‏دانم که ایران ان‏شاءالله بسیار قدرتمند و توانمند خواهد شد تا حدی که برای ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف آماده گردد.

 

 

 

ابنا: چه احساسی دارید از اینکه مسلمان هستید و به حقیقت یگانگی خدا دست یافته‏اید؟

به مسلمان بودن خود افتخار می‏کنم و اینکه با مردی ایرانی ازدواج کرده‏ام و ایشان تاکنون در تمام عرصه‏های زندگی مرا حمایت نموده‏اند.

 

 

 

ابنا: آیا از اینکه در ایران زندگی می‏کنید، راضی هستید؟

بسیار خوشحالم که در ایران زندگی می‏کنم؛ زیرا بر خلاف مردم آمریکا، مردم ایران مهربان هستند و بهب و هدای دیگران بسیار احترام می‏گذارند و از خداوند متعال سپاسگذارم که مرا برای این مسیر انتخات نمود.


ن : دوست خدا
ت : چهار شنبه 9 ارديبهشت 1394

 

http://cdn.donbaler.com/1/1371197439183505_orig.jpg
دیدن روی شما کاش میسر میشد..

شام هجران شما کاش که آخر میشد..

بین ما فاصله ها"فاصله انداخته اند..

کاش این فاصله با آمدنت سر میشد..


یا ابا صالح المهدی

ن : دوست خدا
ت : چهار شنبه 9 ارديبهشت 1394


محمد بن حسن عسکری (عج) آخرین امام از امامان دوازده گانه شیعیان است. در ١۵ شعبان سال ٢۵۵ هـ.ق در سامرا به دنیا آمد و تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)، یازدهمین امام شعیان ما است. مادر آن حضرت نرجس (نرگس) است که گفته اند از نوادگان قیصر روم بوده است. «مهدی» حُجَت، قائم منتظر، خلف صالح، بقیه الله، صاحب زمان، ولی عصر و امام عصر از لقبهای آن حضرت است.